حال و روزم مثِ سگِ هاره که فقط پارسهاشو میشماره زخم دستاشو گاز میگیره، جیغ ترمز رو آرزو داره شکل پرسه رو فرشی از پوکه، توی یک سرزمین متروکه مشت میشم روی کلاویهی این پیانو که دیگه ناکوکه گریه تو وزن مفتعل فعلن، واژه با طعم شاش توی دهن فکر تو چارچوبِ چَک خوردن، شعر تو وزن مطلقن قدغن قدغن مثل شَک تو سوریه، مثل یه تانگو توی قونیه خشک میشم ولی نمیمیرم، مثل دریاچهی ارومیه مثل حرفی که صددفعه خط خورد، مثل برگی که سبز موند و مُرد دل خنک میکنم تو میدون با فحش دادن به عکس رو بیلبورد غرق میشم تو برکهی الکل، توی میکس سنایچ با اتانل روی فرش سرنگ میرقصم، با جوونای مُرده زیرِ پُل دموئه هر صدای استریو، توی ماشین و توی استودیو اون کسی که زبونمو میخواست، کفِ دستم گذاشته گوش منو پیکاسو پشتِ بومِ این چشماس، پایتختم مثِ گوئرنیکاس ائتلافِ جنون و رنجیره، انعکاسِ کوبیسم تیر خلاص من یه مَردم تو گوشهی تابلو، با دوتا چشم باز مونده به تو که داری ضجه میزنی دائم نعشٍ معصومِ آرزوهاتو حال و روزم مثِ همون مَرده که زمین خورده کنجِ اون پرده با یه شمشیرِ مُرده تو دستش، میگه از راه برنمیگرده