کی میدونه؟! داره عمر جاوید ، کی میتونه توی عمر باقی، نمی مونه که این دنیا خالی، نمی خونه ،اشعار نابی دارم قصه های خوب یاد مادر بزرگ ، من و بچه های محلهٔ توی پایین شهر منم پس به رسم روزگار شدم بزرگ ، رو به سختیا و مشکلات گاهی یه نیشخند درویش مسلکی توی خون ماهاست ، من و یه شعر سیاه که خون بهاش گرفته همه وجودم و از ته عمق ، این وجودی که دیگه شده خالی از ترس من و هزار تا آرزوی مونده رو دست ، دوباره دیدار خونواده رویای فرسودهای یه شاعر دیونه اسیر غربت ، نداری حرمت ، همه عمرم، توی نعشگی گذشت و یه درک خشگ ، باهاش رشد نمیکنه مغزی که شده پر تاول ، آره برو تا بعد ، !؟ بگو کی میخونه ، یا که کی میدونه ... (هم خوان) Who can say where the road goes, Where the day flows, only time? And who can say if your love grows, As your hearth chose, only time? من و تو وقتی خوب خوبیم ، تن ماه یه حریر توری ، شب مهتابی نوری ، ید گریه هات وقتی تنها موندی ، میسوزه تن نور خورشید ، می پوشه یه لباس مشکی ، می شوره همه غصههات ، می بره همه رویاهات ، زیر نور آبی یه شعر نو ، وقتی نعشه ای میاد حس نو ، بگو کی میدونه وقتی بعد مرگت ، کی میذاره روی سنگ قبرت گل واژه های اشعار من . مهدار یه عمر, فقط جون میکند ، بگو کی میدونه از فردا هیچکی ! بگو کی میمونه باهات ؛ تنها میشی، وقتی نمی مونه از خواب و بیداری و ذهن بیماری و حرف تند ، بگو کی میدونه؟! آخر قصه چی؟! آخه کی میدونه این جاده به کجا میره . (هم خوان) Who can say where the road goes, Where the day flows, only time? And who can say if your love grows, As your hearth chose, only time?