دلم تنگ شده واسه اون روزایی که ساعت 7 صبح بیدار میشدم از دم خونه با رفیقامون تا مدرسه جوری میرفتیم واسه دخترا راه بسته شه دلم تنگ شده واسه مدرسه و درسش حتی واسه فلسفه و منطق حتی واسه معلم زبان که ازم پول گرفت ندازتم واسه جوابای ریاضی که اشتباهن واسه بغل مامان و همه قصه هاشم واسه دختری که میگفت دوستم داره دو سال پیش شنیدم ازدواج کرد حق داری منو قیافمو نشناسی منم تصمیم گرفتم پی عیاشی نرم روزگار نذاشت عملی کنم دلم تنگ شده واسه همه رفیقا که عملی شدن چرا چراغای اتاق من هرشب روشنه یه سری خاطرهها باعث تشنجمه تو که جربزه درد داری بگو ببینم تا حالا وایسادی جلو بولدوزر شهرداری؟ از زبونم بگم اون تو داد بیشتره زندگی من کنار اتوبان میگذره الانم دارن همه میخندن نه اونا که دماغمو مسخره میکردن خورشید رفت دیگه زیر سایه بابام نیستم شاید اگه خیلی چیزا مال من بود مثل بقیه رگمو میزدم تو وان حموم مرفه بیدرد اونموقع میشدم نه الان که دارن همه دیوم میخوای آشنا شی با قصه من؟ الان که وقت داریم بذار یه خاطره بگم دانشگاه شهر قدس دو ماه پیش دانشکده علوم انسانی کلاس اقتصاد استاد گفت اسماعیلی لطفا بلند شو وایسا ازت یه سوال میپرسم عرضه و تقاضا یعنی چی میخوام بدونم تویی که این کلاسو جیم میکردی از این مسئله چی میفهمی؟ بلند شدم و وایسادم استاد تقاضا یعنی یه پدر که شرمنده بچههاشه استاد به نظر تو چند مرده حلاجه؟ خواب نداره از ترس اجاره بنظرت چیزی مونده واسه عرضه بزاره؟ تقاضا یعنی یه دانشجو بی پشتوانه مثل من که اصلا واسش مهم نیست کی خوشحاله عرضه یعنی منی که خواستم غش کنم وقتی که اونروز کتابامو فقط هشت تومن فروختم ببین تو سختی نکشیدی من بزرگترین تفریحم خندیدنه چی بگم خوشتیپ امیدوارم یه روز بفهمی بی پدر فحش نیست درده، با تو رو راسته عارف تو یکی رو داشتی پاتو رو گاز بزاره زندگی خیلی جاها از رو منو برد وقتی خواستم بپیچم فرمونمو قفل کرد