یه نقطه یه قطره ی خرد از قطره ها آمده ایم رسیده تا عرش خدا سر به ستاره زدهایم روییده بر آوار خویش هر لحظه در تکرار خویش یه نقطه ما بین دو من در گردش پرگار خویش روییده بر خاک عدم خاکستر ویرانه ها افتاده دور از اصل خویش تنها ترینِ دانه ها بعد از حریق و انفجار، فرو نشستن غبار به سال صفر میرسیم ساعت صفر میرسد در بی زمانی زمین انسان به پایان میرسد جای رسیدن به خدا به ذات حیوان میرسد در بی زمینی زمان در بی زمانی زمین به صفر رجعت کرده ایم از اوج انسان تا جنین از صفرِ مطلق آمده تا بی نهایت میرویم اما به بیراهه ی تن به صفر مطلق میرسیم راهیِ اوج قله ایم قله بهانه ساز ماست اما نهایت سفر نهایت نیاز ماست حریص اوجِ خواستنیم جرأت گفتن نداریم واسه عبور از پُل تن پایِ گذشتن نداریم به فکر تسخیر فضا آتش به خاک میزنیم این پلِ پشت سر ماست که بی خبر میشِکنیم از صفر تا سال سقوط رفتیم به دنبال سقوط پرواز اما تا کجا پرواز بر بال سقوط بچه ها هشیارند چشم و دل بیدارند گوشِ جان را بُگُشا که سوالی دارند سبزی باغ چی شد؟ آبیِ آب چی شد؟ بابا شهر خورشید کجاست؟ سبزی باغ چی شد؟ آبیِ آب چی شد؟ شهر خورشید کجاست؟ شبِ مهتاب چی شد؟ چی شد؟ چی شد؟