مرز
[بهزاد ورس 1] :
بنویس حرفارو , بیداری شب تا صبح
تو بودی که میخواستی بشکنی مرزهارو
بکنی بری از زندون زمین
یه روح پاک , بدن حیوون مریض
بریدی فهمیدی هیچکی یادت نی
مشغول فکرت میشه از خوابت سیر
میخوای کامل شی , انگار درها بستس
پول سالار و مایه دارا رهبر
ذهنت تحریف اینطوری بفاک میری
اخبار تنظیم گوش میدی لال میشی
داشی خواب دیدی میری تو خونا خلصه
تا دردا کمتر شه تیریبون ها بسته
خیلی اوقات تلخه چرا جوابی نیست
دیگه سوال بسته
نه خمار نعشه نه قمار وصل شه
به مخم روزی میرسه شعار جمع شه
[هوک] :
شبا و روزها گذشت ما هنوز وایسادیم
بد رو نگه داشتیم خوبیارو پاس دادیم
اگه یه بازی بردیم دوتا بازی باخت دادیم
عقب گرد بسه کم کم باس پاشیم
[رضاپارسا ورس 2] :
یکی میره مسجد یکی میشه مسچت
اون که فکر نمی کنی یهو میده دستت
آره اینه رسمش همه میان لفظش
خیلی حال بده رفیق تو خوشی هستش
همه وعده وعید میدن عزیز میشن
دروغ میگن تو شنیدی منم دیدم
حرفا کف زدن داره ولی عمل نه
واسه همینه که روز به روز میریم عقب تر
تعریفی دیگه نداره اصلآ
راه ها بن بست شده همه آدما خستن
به اعتقاد ها میخورن قسم
واسه کشتن میخوان نه ساختن وطن
هدفامون همه پوچ از دم
تو خلصه افتادیم و کوچه خلوت
نمیخوام بدم فاز بد
ولی توام به فکر باشی کاش یکم
//
چش و گوش ها باز اما لب ها بسته
صدا فریاد میاد از زیر دست
اونی که شلاق بدست داره میخنده
خدا میبینه چرا چشماشو میبنده
سی چهل سال گذشت و فرق نکرده
چاله رو رد کردیم اما چاه بود بعدش
همه اینا منو مجبور کرد بگم که
خودشناسی بهترین راه حله
[هوک]