[پامپکین ها - پنجره]
[قطعه اول]
قش قش خنده بیش از پیش شد رو لبِ چسب
گرندمستر شطرنج میکنم رفع کیش با اسب
آهو کشیده به نیش کردم جای شاه ُ غصب
راه از چاه جداست ریش، رو صورتمِ نصب
شاخای گنده منده، رو سر کرگدن و گوسفندِ
ما پامون تو کتاب، گوشم به وعظ آخوندِ
ولی شیش دونگ هست حواسم، نشستی بست که چی
دستت رو دست که کی بده نجاتت از زیردستی
به جادو مشغول نیستم با میکروفن و تردستی
ولی تو خم شو وردار از زمین چوب دستی
اگه روزی دلار نشه زیاد از بشکه نفت
نمیشه با مرض اقتصاد واسّی برا باباتم وردست
نه فیلسوفم نه تاجر نه تپلیِ تاریخ شناس
اسمم مُجیِ مهاجر، جهان بینم نه آس و پاس
نداشت آسمون سترگ واسه ما هیچ جایی
بدون زوزه گرگ آره میکنم پاره با ته صدایی
وقتِ نبش قبر اساطیر رسید با کتاب و تبر
پیامبر جدید تبعید سوارم بیت حالا جا خر
همسایه ی موشه م با حواریون از گوشه شهر
کو تا امیرکبیر حکم دارکنه با جوهر و پر
[قطعه دوم]
نکردن بیرونِ پنجره روشن، واسه ت یه شمع ساده
تو نور برقصی باجوشن، هم آوای سمفونی بادِ
پا به پای تایگرم شناختم شهرمو قدم به قدم
راه به راه قولش دادم به ازرائیل جون ندم که ندم
شیشه عمرارو میشکنم اصن من بدم که بدم
انار همسایه رو میچینم نزن داد کرم که کرم
نمونده رو زمین جماعت، شترمرغ بی پر و بال
با اینکه فروخت شیر بیشه شجاعت، به بلندی یال و کوپال
طفل شیری بی بضاعت، جون گرفت پای چپر سفال
استخوناش باصلابت، پابرجا ن آماده جدال
من می بالم به تو به اون به خودم آشکار
من می نالم ا' خودم افزون از تو به آفریدگار
من میخونم از افسون پیروزی با افتخار
من میمونن افیونم میدونم به یادم با این آثار
من میمیرم یروز زیر ستونی قبرم توی ی غار
هرچنداشک جاریِ اکنونِ برگشت بی اختیار
مهمِّ سربلند بعدِ شبیخون روپات باشی
استوار
[امضا: مجی پامپکین]