خالی نکند از می دهنم تلخی نکند شیرین زغنم خالی از می نكند دهنم عریان کندم هر صبحدمی گوید که بیا من جام جمم عریان کندم هر صبحدمی گويد كه بيا من جامه كنم در خانه جهد مهلت ندهد او بس نکند پس من چه کنم تنگ است بر او هر هفت فلک چون می‌رود او در پیرهنم تلخی نکند شیرین زغنم خالی نکند از می دهنم تلخی نکند شیرین زغنم خالی از می نكند دهنم عریان کندم هر صبحدمی گوید که بیا من جام جمم عریان کندم هر صبحدمی گويد كه بيا من جامه كنم از زهره‌ی او من شیردلم در عربده‌اش شیرین‌سخنم از زهره‌ی او من شیردلم در عربده‌اش شیرین‌سخنم تلخی نکند شیرین زغنم خالی نکند از می دهنم تلخی نکند شیرین زغنم خالی از می نكند دهنم عریان کندم هر صبحدمی گوید که بیا من جام جمم عریان کندم هر صبحدمی گويد كه بيا من جامه كنم گفته‌ست که تو در چنگ منی من ساختمت چونت نزنم گفته‌ست که تو در چنگ منی من ساختمت چونت نزنم من چنگ توام که توام که توام دردست توام ز توام ز توام زخمت نزنم زخمم نزنی من ددرم من دررم دددم دررررررم تلخی نکند شیرین زغنم خالی نکند از می دهنم تلخی نکند شیرین زغنم خالی از می نكند دهنم عریان کندم هر صبحدمی گوید که بیا من جام جمم عریان کندم هر صبحدمی گويد كه بيا من جامه كنم در خانه جهد مهلت ندهد او بس نکند پس من چه کنم از زهره‌ی او من شیردلم در عربده‌اش شیرین‌سخنم تنگ است بر او هر هفت فلک چون می‌رود او در پیرهنم تلخی نکند شیرین زغنم خالی نکند از می دهنم تلخی نکند شیرین زغنم خالی از می نكند دهنم عریان کندم هر صبحدمی گوید که بیا من جام جمم عریان کندم هر صبحدمی گويد كه بيا من جامه كنم گفته‌ست که تو در چنگ منی من ساختمت چونت نزنم گفته‌ست که تو در چنگ منی من ساختمت چونت نزنم من چنگ توام در دست توام زخمت نزنم زخمم نزنی من ددرم من دررم دددم درررررم تلخی نکند شیرین زغنم خالی نکند از می دهنم تلخی نکند شیرین زغنم خالی از می نكند دهنم عریان کندم هر صبحدمی گوید که بیا من جام جمم عریان کندم هر صبحدمی گويد كه بيا من جامه كنم تلخی نکند شیرین زغنم خالی نکند از می دهنم تلخی نکند شیرین زغنم خالی از می نكند دهنم عریان کندم هر صبحدمی گوید که بیا من جام جمم عریان کندم هر صبحدمی گويد كه بيا من جامه كنم