چه کیفی می ده
تسلیم شدن
پر پر شدن
جوهر بودن
روی کاغذ مردن
سفید رو سیاه کردن
می خوام قول بگیرم از این راننده
که من رو به خونه ببره
چشمهام رو ببندم
با خودم تصادف کنم
چه
کیفی میده
خبر نداشتن
گم شدن
مثل ماشین
دور میدون چرخیدن
سوار نگاهت شدن
میخوام بمونم توی تختم
انگشتهام رو هی بشمارم
چه درد سریِ این بودن
لعنتی، خوب بودن
بالا رو نگاه میکنم
می چرخن میچرخن، این لاشخورها
دور سر من سر من، این لاشخورها
می چرخن میچرخن، این لاشخورها
دور سر من سر من، این لاشخورها
بالا رو نگاه کنین