لیوانا خالیَن و این بطریا
یه قطره م تَش نداره
کبریت نیست یا وقتی هست
مشکل نبود سیگاره
صبح شده ولی هوا تاریکه
نکنه این آخری صنعتی بود؟
رفتی و رفیق من شب تا سحر
بطری لعنتیه!
یه قاب عکس, رو میزه
ولی خالیه
هیچی توش نیست
تو رو خیلی دوست داشتم
ولی الان اسمتم دیگه یادم نیست!
لیوانا خالیَن و این گالن ها
همشونم پر باشن
بازم کمه!
داشتی از عشقت واسم می گفتی
ولی عشقتم یه جور طمعه
بدبختی که فقط, آخر برج نیست
همه زندگی یه جورایی فاجعه ست
وقتی بهترین چیزا تو دنیا
یا دروغ یا افسانه یا خواسته ست
آفرین جنگم تو بردی
بگو حالا می خوای باهاش چیکار کنی؟
ما تسلیمیم
دیگه جنگی تو کار نیست
تا کی می خوای از صلح فرار کنی؟