خطي ز سرعت و از آتش
در آبگینه سرا بشکن
بانگِ بنفشِ یکي تندر
در خوابِ آبیِ ما بشکن
خوابي به نرمیِ ابریشم
در کوهپایه آرامش
ای سیل، ضربتِ سیلی شو
بر چهرِ این خنکا بشکن
تندیسِ یخشدهای ای جان!
بس کن تبلور و جاری شو
چون رود بر سرِ هر شیبي
آزاد و شاد و رها بشکن
ای دل، چه کوچک و مسکینی
با این تپیدنِ خاموشت
طبلِ تلاطمِ دریا شو
آرامِ عرشِ خدا بشکن
آوازِ گرمِ تحرّک را
اوجي بساز و به تحریري
دُرجي ز گوهرِ غلتان را
در کوچه باغِ صدا بشکن
ای سینه! قوسِ حقارت را
طاقِ بلندِ حقیقت کن
اینجاست جایِ نماز ای دل
محرابِ رنگ-و-ریا بشکن
ای دل، چه کوچک و مسکینی
با این تپیدنِ خاموشت
طبلِ تلاطمِ دریا شو
آرامِ عرشِ خدا بشکن
خطي ز سرعت و از آتش
در آبگینه سرا بشکن
بانگِ بنفشِ یکي تندر
در خوابِ آبیِ ما بشکن
مردابِ خفته ذهنم را
پوشانده جُلبکِ غفلتها
ای سنگپاره آگاهی
در قلبِ دایرهها بشکن
من با دو آینه رویارو
تکرارِ بیهُده خویشم
آغازِ قصّه به پایان بَر
بشکن مرا و مرا بشکن
بشکن مرا و مرا بشکن