مثل یه نقاشی بد روی دیوار
میخوام با دو دستام پاره ات کنم بندازم دور
انگار تو این موزه همه کورن
انگار یادت رفته که من جغدم
مثل یه ازدواج اجباری
مگه اشکالی داره بگی نه؟ بگو نه
این شعر شاکی آخرین کادوی منه
این برگ دفتر شاهد مرگ ماست
مث ماهی توی قوطی کنار هم خوابیده بودیم
حالا فلسی نمونده، فصلی نمونده
جفتی کبودیم
آه، تو این موزه صدام اکو میشه
آدم های مغرور چشم غره میرن
فقط من و تو میدونیم
که این نقاشی بد، نقاشش کیه
کییییه