تصویرم تو آینه،انگار تصویر من نیست
سایه ای رو دیوار،اما سایه ی من نیست
صدایی تو سرم،آروم می گه به من
دستمو بگیرو بیا تو دنیای من!
می رم تو دل شب،تا چشمامو می بندم
تو روز روشن،ماه رو به روی من
دارم من گم می شم کم کم...
تو حرفایی که نگفتم....
دوباره آتیش زدم،پل ها رو پشت سرم
روشن می کنن شعله ها،شاخ و برگای من
حرفای تکراری،می پیچن تو سرم
می برن فکرامو به جنگ با هم!
زندگیم کف دستم،لبخد گوشه ی لب
دیوارا میان نزدیک،می خندم به هر چیز
دارم من می فهمم کم کم،شانسی نداشتم از اول...
قلبم تو دستم،ابرای تاریک
می ره روحم از من،سایه ها میان نزدیک
تو روز روشن،ماه رو به روی من
می دونم نباختم،گرچه شانسی هم نداشتم
بی جون پا می شم،می رم تو دل شب
روی سایه ماه می ذارم،خورشیدو در میارم
باختن کار من نیست،باختن کار من نیست
باختن کار من نیست،باختن کار من نیست
باختن کار من نیست هیچ وقت...