[قسمت 1]
انسان نیست (انسانی)
هزچی گشتیم پیدا نشد
این فقط یه رشتس توی دبیرستان
تا بخونیش تش بشی وکیل یا قاضی
هرکی گه اضافی خورد بندازیش تو زندان
فقیر بیگناهو سرشو ببری
آزاد کنی اونکه حال حسابی بهت داد
تقصیر کسی نیست
رفیق اینجا یه هزارس که فقط میچربه هزاری به وجدان
کاغذای مرده اینجا میخرن ادمارو خوشگل
تو یه شهر پر از باورای کهنه
آدمای گشنه مایه دار بی مرام و با مرام مفلس
فقط میخوان که ساعتاشون پر شه
ببینن این زندگی رفته
بابا بیخیال زندگی چنده سیری
وقتی داریم هرشب بش کله میدیم
از سختیا عبرت بگیریم
هیجدهت رد شد
پشتت گرم نیست من بعد به هیچکی
این اجتماع تشنس به هیزی
هیزی به مال و ناموس و عشقم که هیچی
پر زد از تو قلب و رفت تو مردمکه چشم و
از اونجا لای پا پس میگم بش من مریضی
تا تو شهری که جندس بمیریم
[قسمت 2]
آه توی دوازده مرداد
این دنیا برام درش شد باز
آسمون که میگن برا منه کجاس
هنوزم سرم خمه مثل علامت سوال
آزادیو هیچجا ندیدمو خواستم
واسه رسیدن بش پا رو عقیدم گذاشتم
دیوونه نشدم تو اتاق ده متری
با اینکه از بچگی زمینشو داشتم
اگه اسلحه رو شقیقم گذاشتن
حقیقتو نوشتم حقیقت رو خواستم
مهم نیست که تو درکم نکردی
مهم اینه واسه کارم دلیلمو داشتم
تبصره (تب سره ) چیه
قانون واسه رسیدن به پول
همه چی مسعله میشه
بوم بوم فقط کشتار
یکی دیگم راحت تلف شد آه
بیست و سه سال طول کشید
تا فهمیدم جنگ یعنی گفت و گوی تمدنها
دود شد تنقلات واسه جوونا
تا زیر خفقان کنن نفس رو چال
دهنو باز نکرده خیلیا تو این سگدونی رفیق رفتن تو خاک
هرجا باشن منم اونجام
بدون ترس از هیچ اهدی و چیزی
چون ناجیم فقط خداست