؛[قسمت اول]؛
هر روز این موقع دلم میگیره
شیشه پایِ حرفا و گله ام میشینه
دستِ نسیم رویِ شونه هام واسه دلداری
تکونم میده ولی رقصِ من میمیره
هر روز این موقع امیدمو میبازم
درونم غُصه های این مصیبتو میسازم
شیشه بخار میگیره از ناله های من
با انگشتام رو بخارش خورشیدمو میکشم
هر روز این موقع که میشه صد بار میمیرم
میشه تیره ترین توویِ نوعِ خودم
هر تصویری از روشنی دیدم
تگری میزنمش رویِ خودم
هر روز این موقع که میشه
دلم میخواد چشمامو أ کاسَشون درارم
بلکه دیگه نبینم ، میخوام موهامو أ پیاز بکَنم
شروع کنم آزادانه فرارم ، لعنتی چیه خصومتت با من؟
نمیبینی سال هاست اسیرِ این خونه ام
داستانت تکرارِ شکنجه یِ روحمه
رنگِ ترسناکت ، بلایِ جونمه
من یه پرده بودم فقط توو این سرزمین
تو تقاصِ کدوم زندگیِ کردمی ؟
هر دو میدونیم که آسمون بهونست
هر دو دل باخته یِ خورشیدیم
؛[همخوان]؛
هی غروب ، خورشیدو از من نگیر
گرمایِ این دلِ خونمو از من نگیر
من تمومِ شبو منتظرش بودم
با توأم توفیقو از من نگیر
هی غروب ، خورشیدو از من نگیر
گرمایِ این دلِ خونمو از من نگیر
من تمومِ شبو منتظرش بودم
با توأم توفیقو از من نگیر
؛[قسمت دوم]؛
من زاده شدم واسه آزارت
منم که میکنم به این دردا دچارت
تقصیرِ من نیست اگه روزمرگیم اینه
منم برنده یِ حتمی توویِ قُمارت
میدونم که توویِ دلت انبار کردی کینمو
میدونم که تو دوست نداری این راه و شیومو
دنیایِ من بزرگتره از اتاقِ تو
نخواد جدا میشن اگه بگم چیزایی که دیدمو
وظیفه یِ بودنِ تو دل باختن نیست
شیشه یِ رو به روت خاطر خواهِ توئه
اینه دلیلش که واست سنگِ صبور شده
حتی میدونم که دیوار شیفته یِ شیشه ــَست
همه توویِ دورِ باطلی از نرسیدنیم
همه نقاشی هایی که واسه نکشیدنیم
اینا همه تصادفِ اتفاقِ بی دلیل
من عذابِ تو میشم و تو عذاب دیگری
ایرادی نداره اگه ازم متنفری
من به دنیا اومدم که ازم بدت بیاد
من که برای تو دارم حکمِ یه قاتل
یه جایی هستم دلیلِ شعرِ یه شاعر
تقصیر من نیست اگه دلگیرم برات
اگه رنگِ ترسناکی کشیدم برات
هر دو میدونیم که آسمون بهونست
من دلباخته نیستم اسیرِ خورشیدم
؛[همخوان]؛
هی پرده کاری ازم ساخته نیست
حقیقت وجودِ من اسارتش بود
میدونم که تلخ میشه دنیایِ خیالیت
وقتی برمیگردی به دنیایِ واقعی
هی پرده کاری ازم ساخته نیست
حقیقت وجودِ من اسارتش بود
میدونم که تلخ میشه دنیایِ خیالیت
وقتی برمیگردی به دنیایِ واقعی