[بخش اول: فرشاد]
کل درختای جنگلا خیسن،هیزم تر فروش مهملِ محضه
آزادی رو خوب تجربه کن تا وقتی نرسیده نوبتِ حبسِت
اسکناس ارزشو تسخیر کردتش،مچاله کردن قدرت دستِ،از پشت حرف زدن که آسونِ سخت ایستادنِ پشت سرِ حرفِ
بدترین از چشمای تواَم،جادواَم با سحرهای خودم،چندین سالِ دارم حساب می کنمش،من یه سه ی منهای دواَم
داغم سوزوندم چن جای خودم،فرار نکردم از بلوایِ دورم
منو از تابوت و خاک نترسون که حاضرم واسه ی حلوای خودم
من توو عمقم،می بینم که خیلی ها روی سطح آب دراز کشیدن،کی شنیده من بگم نجات بدینم؟
به همشون گفتم کنار بشینن
قدِ همه ی قد بلندا پُرم ولی جای قد بلندا آخر صف بود
روی قبرِ من بزرگ بنویس دلیل مرگِ من قامتِ من بود
[بخش دوم: فرشاد]
مشکل فهم نیست طرزِ فهمیدنِ،چیزی که مهمه قدِ اندیشته،قد بلند شه دورت خلوت می شه تنهایی تاوانِ تلخِ فهمیدنه
گفتن مرد نمی کنه گریه ولی سنگین ترین قطره ی دنیاس اشکِ یه مرد با دیدنِ صحنه ی تلخ توو یه لحظه ی بعد می اد رعشه به تن
من با همین دو تا چشمام دیدم مفهومِ تصادف با حکمت،تظاهر با لذت،تجاوز با غیرت،تصاحب با قسمت،ذلت با عزت عوض بدل شد
من،با همین دو تا چشمام دیدم واسه درجا نیست هر چارچوبی
شاید واسه ی رد شدن نباشه واسه در جا زدن نیست هر چارچوبی
نوشتم شیشه و نوشتی سنگ،نوشتم آغوش تو نوشتی ننگ
نوشتم آگاهی تو خطش زدی،هر وقت نوشتم آزادی رنگت پرید
اگه همه تموم راهها رو راست بخوان برن نمی شه گفت که غلطِ به چپ رفتم
شاید که همه بخوان گمراهت کنن،نباید شک کنی به شک کردن
مشکل فهم نیست طرزِ فهمیدنِ،چیزی که مهمه قدِ اندیشته،قد بلند شه دورت خلوت می شه تنهایی تاوانِ تلخِ فهمیدنه