خشايار- با صداي کلفت در حال کشيدن سیگار : خشايار :بده جلو . . .علي . . .پووووف...!! اين عرفانه راستي خيلي چاقاله هاااااا امانوئل: آره بابا هيچيم حاليش نيس ، الکي معروف شده...! خشايار : باباش پوللللدار مثه اسب . . .ميريزه جلوش ، پولو اينجوري اوپسسسسس ميريزه جلوش ، اصلا" نميفهمه هااا ، والا... شعراشم خودش نمينويسه به ابولفضل... امانوئل : آره . . .تازه شنيدم پولم داده آلبومشو براش پخش کردن... خشايار : پوووف . . .!!! جون من؟؟؟ تيييش...!!! امانوئل : باور کن...از بچه ها شنيده بودم...اينا اونور آب نشستن...همينجوري مايه داااار...معلوم ني اين پولارم از کجا ميارن همينجوري خرج ميکنن...(خشايار با صداي نازک و با نمک : منم نميدونم از کجا ميارن...) خشايار(با صداي کلفت) : خدا يه چيزي ميده يه چيزي ميگيره ديگه ، فکر کنم ديگه. . . اينطوريه ديگه . . .من نميدونم ، پولو داده بهش مغز نداده اصلا..." امانوئل : مغز که آره...نداده ديگه...خطه من ، خط اون . . .يعني چي؟؟ اين حرفا چيه بابااااا...!! ( خشايار با صداي نازک و با نمک : منم نميفهمم !) خشايار(با صداي کلفت) : من که اول فکر کردم اين يارو کلاس خطاطي راه انداخته...نميدونم والا... ميخواي يه کم؟؟؟ امانوئل : نه ديگه من ديگه خيليخشايار : صدات چرا گرفت حالا؟؟ . . . اوه اوه. . .اين ماشينه چرا اينطوري داره ميااااااااااااد يا ابالفضل پسر...!!!صداي شليک و فرياد : اوووووااااآآآآآآآآآآآآآ و...