؛[قسمت اول: دیگرد]؛
تو آبرنگ باش، من میشم قلموت
رنگ بزنیم رو صحرای برهوت
غلت بزنم لا ذرات تنت
نقش بشیم تو عالم هپروت
اشکم نمیاد آبی بزن
بریزم از هوا جاری بشم
زوزهی سگ بدون رنگه
برهم بزن تا شاکی بشم
گل بکش نقش قالی میشم
پا بکش روم تا خاکی بشم
سرنوشت من خاکستره
سیاه و سفیدو قاطی بزن
نسیم شو پخشم کن چارگوش بومت
سرخم کن زردم کن باشم طلوعت
من ته یه جادهی ناتمومم
پررنگم کن تا باشم شروعش
؛[قسمت دوم: یارا]؛
... راستی، تو کجایی؟ خط بکش زیرم
ببین دست خودم نیست، دلگیرم
این دست رو اون دست، هی، این پا رو اون پا
... پاشو، رنگ بپاش، اوستا
راستی، میشه منتظرش وایسیم؟؟
... شاید برگرده، میگن کجو باید راست دید
میشه سفید کنی انگشتاتو از نور خورشید؟
بمالیشون رو بدنم، میشه بپرسیم؟؟
... جواب این سؤالو، نمیدونم چراشو
نمیدونم نگاش کن، نمیتونم صداشو
بشنوم و چشمام خشک بمونه، انگار رو پشت بومه
... احساس، اون پاشیده با دستش
... خاکستری، شدم باز بستری
خاکستری