چقدر سفیدیا قشنگن
یادشون میکنیم اگه بشینی بام از اول زندشون کنیم
چه پیر شدی
چند تا بچه دارم
لباشون کشیدست وقتی رد میشن از کنارم
خوشحالن تو چی؟
من که شادم
هنوزم به فکر اون کهکشانم
که بزرگ ترین ستاره ش تو بودی
بی قمر
حرف بزن میشنوم
دست من که هیچ وقت از تو جدا نشد
غیر اون موقع که رفتی جواب ندادی سوالمو
آهان آهان یادم اومد مامان بابات
میگفتن باهاش تا آخر عمر بمونی
شب عروسی خوشحال بودی
شاباش شاباش
واس خود خوری چاره دارم
همه کارا انجام شده پاسپورت و ویزا اقامت
بالاخره پس رفتی
باهمون تک شازده که اون ور خلبان شد
قرص و کوفت و سرطان مرد
یه نفره برگشتی
هیچکی منتظر نبود تو فرودگاه
خودت یادته اون روزا رو که تا هفت غروبا
من مسخره وار میخوندم از میدون صنعت تا فرهنگ
دل تنگی بد سخت بود فردا و پس فردا بد تر
نترس من اهل ضجه نیستم
فقط دلم تنگ گذشتست هنوزم منطقی ام
راسیتش امروز صبح نوه هام جیغ که زدن
بلند شدم از اون ور پارک یکی دو پاکت شیر بخرم واسشون
یکی دو نخ سیگارم لازمم میشه
میبینی ناز قبیله
چهل سال پیش تو رفتی واسه همیشه
همیشه این پارکه
همیشه این نیمکته که چهل تا دوازده ماه
سیصد و شصت و پنج روز میشکنه
همیشه این فضاست که خاطرات توش معلقن
اون کوتاه فکرای دورمون که از همه بلند ترن
قاتل جاذبم این خم بلند مدته
جذبه حاصل خم ابروست الان که پشتمه
فرسودگی به تر و تازگی داد جاش رو راحت
کار و بارم این شده بخندم بعد داد و غالم
بزار از این نترسم که میپری تو سکوتم
لابه لای حرفام با کرایه هر بار
تا کنار سنگا میرسیدم این دور و ور سینه خیزم
هیچکی نفهمید که کی ام چی به چی ام
دستامو ببین چیزایی که دست میزنی و دست نمیزنه
پاهامو ببین جاهایی که رفتیم رو هرگز نمیره
چشمامو ببین که داره محو میشه زیر ابروهام
دردامو ببین که میریزم تو سینه ام تو دارم
نامرد پاشو ببین قامتم رو یک بار از بغل
که خم شدم چطوری کل تهران انشا کردنم
یه فیلم چهل سالم که کل عمر رو اکرانم نشم
دست به دست میچرخم اشک میاره اجرا کردنم
یه پیر خرابم که نیمه شبا غلت میخورم
از رو تختم میفتم پایین و میگم لعنت
از شب میترسم هر چند چند دهه ی قبل
از هم دور نبودیم همیشه باهم میکردیم به به چه چه
(صدای خنده)
این وسط خیلیا آزرده شدن ازم ولی قطعا بعد از تو
به هیچ مارمولکی رو شونم تخت پادشاهی ندادم
یکی بگه احسنت پس منو
قاطی نکن با اونایی که پاتیلن
و قانع میشن با نبودنت ولی من
اینجا کسی رو راه نمیدم
خود خوری یعنی چشام قول دادن آب ندن فراتن
غم انگیز ترین حالتم رو دارم حالتی که میگه
توقف کن جهانت گذشت رفت
ماورای کل دردام اینه به فکر گذشتم
حالی که بم حالی میکنه که پیرم تو دارم
حالی که میگه بی حالم و چپیدم تو اتاقم
حالی که به امید دود پک میزنم ته سیگارم
حالتی که خستم و تکیه میدم به هر دیوار
از این سمت خیابون میرم اون ور خیابون
به خوندن اینا عادت دارم روزنامه رو بر میدارم
ورق میزنم عنوان قتل و هرج و مرج
پیرمردی که فوت شد رو سنگ قبر معشوقش
گویا چند تا شاهدم میگفتن به این قبرستون میگفت پارک
گاهی اوقاتم می افتاد
جوونا بش میگفتن چی میزنی
چند تا کاسبم مینوشتن جای گلاب شیر میخرید
گاهی اوقات بالاخره اکران شد
ما یه فیلم سینمایی داریم
تا پایان جهان زیر خاک میخوابیم