تا وقتی زنده ام مدیون تو ام ؛ تو اشک میریزی من سیر شم - بعد بخندم دفع میکنی کثافته این بچه ی نا خلف رو تا نذاری تو جای خودم بگندم لحاف میکشی رو سرم ؛ از سر صبح - از صدقه سری توعه که از نور نترسم و از تن خورد شده ی تو میسازم سرپناه تــنتو میفروشم به بچت به کاغذهای رنگـی به چرک های آدمی چشام به آسمونه - پاهام رو زمین تو بهم جون میدی - من جون میگیرم تابرسم به اون چیزی که تهش هیچی نی مهربونی حتی تو دل بیابون مثل مادر شیر میدی به بچت و قدر نمیدونه این نادون فکر میکنه همچی ابدیه مادر ببخشـش آره ببخش انگا مونده رو سرم یه چیزی که نمیخواد بذاره بزنم حرفمو تو عصبانی میشی ، میلرزی انگار سردته تا من میخام بیام به خودم انگاری خوردی منو جای خوبی بودی قدیما شاعر میشد عاشقت هیچ حرفی از آسمون نبود یه گنبد بود - کبود هیشکی نبود توش مثل تاکسی های خطی میان و میرن ور دلت قرص کرایه مفته ، مهمون نوازی همه رو راه میدی به خودت زیادی سنگینی - تو ترازو ی خدا فقط جا میشی میگن جای مادرا تو بهشته تو خودت بهشتی تو جهنم آدما میسوزی به اسم خدا و این حیوون دو پا یه روزی - باید بلند شه از خواب یه روزی که نخوان بکوبنت به اسم خدا و فرشته بسوزن تو فاجعه اتمی مرگ و میر بوی نفت و جنگ و جیغ میاد مثه قدیسا تو کلیسا نیستن سر پا ولی هنو بچه ها میدن جونشو براشون رشته ها وصل هم میشن یروز همه پیکانا هم تو مسیر خودشونن غلت میخوریم رو خاکی که حالا مرده اشک های عقیمی که دیگه هیج وقت سبز نمیشن