؛[همخوان]؛
مشتی اون بازیکنه
که با شانس بد خوب بازی کنه
شو بده، بازی کنه
آره شعبده بازی کنه
؛[قاف]؛
تهران پارس میکنی که تهران سره
که مثلا تهران نو شه؟
ونکه آزادی، آزادی برجه
درکه فرشته، شهرک رو عشقه
اصلا حسن با نوت نوشته
دو دو ره سی ره
سی دو ره می می ره
زندگی همینه
یه چیزایی دستت نیس
ملیت، جنسیت، تحصیلات بچگیت
شرایط سربازی
سر جات نشینی سر به زیر
به خودت بگی حقت نی
پاشو حقت رو پس بگیر
مشتی اون بازیکنه
که نگن ازخودراضی شده
کلاهشو قاضی کنه
چار تا مگس دورتن
فکر نکن شدی ان
ازت نمیخوام اصلا فکر کنی شبیه من
ازت میخوام فقط فکر کنی یه کم
یه کم بیشتر جون بکن
چون
؛[همخوان]؛
مشتی اون بازیکنه
که با شانس بد خوب بازی کنه
شو بده، بازی کنه
آره شعبده بازی کنه
؛[داریوش]؛
به بازى (ببازی) بخندى برنده اى
حله اگه ميخواى تو می شى (میشی)، يارو گرگه
چه ربطى داره (ببره) به بره
مگه نميبينى يارو گاوه
شير داره ميبازه به خره
پس بشاش به شانسو
شاهشو با سرباز بگا
همه با اسباشونن و تو با كفتار بتاز
تهران يه (شهربازیه) شهره، بازيه واسه ما
بيجايى قاطی جاكشا و بی بارى قاطی عاشقا
تاسا رو تو كارام ميريزم و ملت جفت ميكنن خودشون
قاسمى در جريانه كه اينجا اكثريت
دارن گه ميخورن دورمون
ولى ما فرو ميريم تو تن و
طلوع ميشيم تو شب و
گروهىيم رو دست نداريم و
همه بازيكنا واسمون تو لن
شاخ ميشن، مخابراطين و
محاسبات من ميگه نود و سه سال ماس
؛[همخوان]؛
مشتی اون بازیکنه
که با شانس بد خوب بازی کنه
شو بده، بازی کنه
آره شعبده بازی کنه
؛[رض]؛
میای تو دنیا دست خودت نیست
از دنیا میری اونم دست خودت نیست
تنها چیزی که دستته این دسته
یالا بریز روی میز
شک رو راه نده، این دست مال ماست
با سه و پنج دلی میریم زیر لنگ پاکت آس
مهم اینه از صحنه بگیری فاز خاص
با اینکه عناصرش این روزا جا به جاست
فوتبال بزنیم؟ تو برزیلی؟ من مالدیو
هرچی گل بزنی قد گل من ناب نیست
می کشم اندازه کاسه م برای صاحب دیس
ما بازیکنیم مشتی برد و باخت حساب نیست
هنوز یه جوریه انگاری دست گرمیه
زیرش باروته، سر مرمیه
یه روز باشه دست ما باشه رو ماشه
حاصلش قرمز نشه ببینی رنگیه
؛[همخوان]؛
مشتی اون بازیکنه
که با شانس بد خوب بازی کنه
شو بده، بازی کنه
آره شعبده بازی کنه