حضرت نان
حضرت نان
کجاست بوی خوشت
بریده شد به کجا برکت تو
چرا شدی چو محنت من
کشیدم نه مگر زحمت تو
کشیدم نه مگر زحمت تو
به صبح بی پنیری
به این اعصاب کیری
نمازم را قضا کن
سحر شاید تو سیری
کجایی تا ببینی
مرا در چاه خویشم
به ذره ذره مردن
جدا از قوم و خویشم
بساطم در خیابان
شهید حضرت نان
به سگ دوهای ممتد
به این پایان پایان
کسی باید بیاید
مرا در خود بمیرد
کسی که حق نان را
دوباره پس بگیرد
بدرم پدرم بدرم پدرم بدرم پدرم
بزنم به رگم که رها بشوی
به زنی که تو مبتلا بشوم
بزنم بزنم بزنم بزنم
بزنم بزنم بزنم بزنم
به تو حلقه شوم
تو دعا بشوی
به تو سجده کنم
و خدا بشوم