؛{همخوان}؛
دلم تنگ شده
دلم تنگ شده
دلم تنگ شده
دلم تنگ شده
دلم تنگ تنگ
؛{قسمت ۱: مهراد هیدن}؛
گرفت لجن دورمو گم کردم خودمو
ولی تاریکی مرد و من دیدم صبحمو
من باید بحث کنم هر دفه تا بس کنی
ببین هر چه که هست دورم ماله منه نه از تو نیس
طوفان و رد شدم شروع فصل دو
وسطو من جویدم ته موندش برتو
این شده دسه دو که هر دفه یک لحظه تو
میفتی باز پائین و میگیریم دوتا دست تو
تولدمه سلامتی پدرم
که برد منو نوک قله هل داد که بپرم
قول داد که پسرم شک نکن یه ذرم
یه روزی میاد میگی من از همه اینا بهترم
ولی غرورم سر جاشه فرود رو می پرم
بازی رو می بازم قبل اینکه ببرم
تو باید بشکافی روح و جونتو
فدا کنی پوست و گوشت و استخونتو
؛{همخوان}؛
دلم تنگ شده
دلم تنگ شده
دلم تنگ شده
دلم تنگ شده
دلم تنگ تنگ
؛{قسمت ۲: سیاوش سیجل}؛
زیر آفتاب برزیل
نشستی دم بار با يه هنسی
بم بگو لب آب داری چه حسی
دور از پلاستیک و کاردای فلزی
خوبه نه این حس هر روزمه
دنیا رو میگیرم انگار عروسمه
بازی میکنم باش انگار عروسکه
نشستم این بالا نوکه قله
سرمورو گنده
همه چی آروم مثه صبح جمعه
ولی بعضی وقتا این بالاسرد میشه
نوک قله ای میخوای بالاتری هی
ولی سردی رو دیگه چیزی حس نمی کنی
روی اکس و نیکوتین فقط میگذرونی
جای اینکه زندگی کنی
ساعت پنج شده دلم بازم تنگ شده
ولی راه برگشت نیست
چشام میشه با یه لبخند خیس
؛{همخوان}؛
دلم تنگ شده
دلم تنگ شده
دلم تنگ شده
دلم تنگ شده
دلم تنگ تنگ
؛{پایانی: مهراد هیدن}؛
تو شب تاریکم
تو صبحو کردی نقاشی
اگه یه وقت نبودی فردا چی
دلم تنگ شده دلم تنگ شده