؛[قسمت ۱]؛ حاصل آخرین درگیری قلب و مغز من یه اشتباه خوب بود من تو این جنگ رشد کردم جنگی که واسه من انگیزه شروع بود زیر دستم یه مشت شعر نثرگونه بود بالای سرم ترک های سقف خونه بود من از نوع نگاهم حرف زدم با تو بقیه ش مهارت بازی با حروف بود من حرفامو زندگی کردم زندگیمو نوشتم انقدر عجیبه فقط بهش می خندم من یه دنیا می سازم واسه دیدنش چشاتو می بندم چشامو می بندم چشامو می بندم فقط پاک باش خالص، ناب بزرگ مثل فکرات قبل خواب قلمت می چرخه اگه سفید باشی و صاف این آغاز ماجرا بود آغاز ماجرامون اونا رو پولاشون بهم نزدیک کرد ما رو باورامون من از بدو وجودم تنها چیزی که فهمیدم این صدا بود: من احساسمو بی مرز تو اشکات انعکاسمو دیدم منو اشتباه کن من بوی خوب کودکیتو می دم و من اشتباه کردم اشتباه کردم یه اشتباه خوب شروع رشد ما همینجاست یه درگیری تو عمق فکرامون