سخته ولیبازم نمک زدی به زخم دل،،،که هیج جوری آروم نمیگیره تا نگیکه عیب
از دستهای آلودهٔ قانون نیست،،،تصور من از زندگیم اسون نیست
پشت به صف دشمن فرار کن ،،، تو هم ما رو ببخش داشی حلال کن
که زیر فلسفه وا مونده ی شعر تو پر ،،،میکنه اسمت اضافه تو لیست ترور
بازم خدا رو شکر، اما ذلهای ، نفسی میاد و میره هنوز زنده ای
ما که با در به دری زندگیکردیم و بس ،،، جای خندهها و گریهها رو کردیم عوض
ریشهها رو ول کردیم چسبیدیم به ریش،،،همه چیرو دادیم پای آئین و کیش
مثل برف زمستونی که تو دلبهار،،، میمونه و یخ میزنه تو این دخمه تباه
(هم خوان)
ریشه ها،،،،همگی توی خاکن و از بیآبی خشگن
ریشه ها،،،،رسیده فصل رستن
ریشه یعنیمن ،یعنیتو، یعنیهمه ،،، ریشه یعنییه حصار دور درد و غمت
ریشه یعنیچشمای قرمز از نعشگی تار ،،، سختی دوران کودکی و بچگیا
یا از شبهای بیقصهای که خوابمون برد و اسیر ظلمت شب شدیم و تسلیم به کفر
نمیشی و نمی بینیکه فقط اونیعاقل که شریک دزد باشه تا رفیق قافله
ریشه یعنیستم ،یعنیحامیظلم ،،، یعنیقرآن سر نیزه یه لکه جرم
یعنیعادت به عفونت و سرسختیا ،،، روزی که نافت و ببرن با بدبختیا
ریشه یعنیمرگ تدریجیتو عصر جدید،،، یعنیسق زدن به نون خشگ و فقر عجین
ریشه یعنیسلام بیجواب ، مسموم زهر و از یه تعبیر بیاساس کابوس تلخ
(هم خوان)
ریشه ها،،،،همگی توی خاکن و از بیآبی خشگن
ریشه ها،،،،رسیده فصل رستن