به بیرون از اینجا راه نیست
واسه تنها بودن جا نیست
بالا سرم سقف نیست
ولی آسمون پیدا نیست
چراغ ها خاموش شدند
ستاره ها فراموش شدند
یه شب اونقدر طولانی شد که
همه ی روزها توش گم شدند
دیگه بقیش سر پایینیه
حرکت با دنده ی سنگین
پنجره های رو به غروب
آوای دلتنگی
پیش خودم فکر میکنم یا من آدرس رو اشتباه اومدم
یا اینا منو عوضی گرفتن
هر جمله شروع یه سوء تفاهمه
هر چی بهت میدن قبلا ازت پس گرفتن
هیچی جلو نمیره
فردا تجسم همه ی اون چیزاییه که یه عمر ازشون میترسیدی
چهار میخ تقدیر اون بالا
رو صلیب داشتیم براشون می رقصیدیم
ازین به بعد سر پایینیه
حرکت با دنده ی سنگین
پنجره های بسته
قاب های دلتنگی