هنوز داغ کلم
میزنم پای ورق حرفایی که از جرأت همه شما خارجن
رپ میکنم جوری که دوست دارم چونکه روحیشو دارم
عمرا حالا حالاها به سرم راه ببرن
این یه راز ازش فقط خدا با خبر
تا عجل به سراغم بیاد میتونه با اشک مغز فاش شه فقط
تا یه لاشه ازم بمونه که گرونه حرفاش
برش خورد مثل الماس چون دست و پا میزد لای بدبختی
عمرا جا بزنم
دلو به جاده زدم واسه هدف برسم به چیزایی که لایقمن
لای غم من میزدم دست و پا همیشه درعوض گرفتم از خدا نتیجه
تا که قشنگتر ببینم دنیارو با ادمای توش از شیشه ی مات کلم
کلمات رو صفحه ی سفید کاغذ
از ماقبل تاریخ توسط بزرگترین هادی نوشته شدن
من با یه فشار کردمشون ظاهر فقط