قصه قصه ی رسم و روش لفظه
رسم وجلوه ی هرکه نتونه حذفه
بس که از سر و سوی خفه سر و صدا شد
هر که از کر کوری کفه نصیب ما شد
برا فکرای کند پاتوق وا شد که وا شد
بدون خشت بذارن آجر رو آجر
چگونه بدون یه دونه الگو نوشتیم
چگونه ز خونه خفه و آروم نشستیم
کو چشم دیدن گوش شنیدن
نباشه گم تو خلق با وسوسه زیدن
بی غم نه بی انگیزه زیدن
آینده ی دور و صبح فردا دیدن
شبا تا صبح بیدار دنیا رو گذروندن
شبا تا صبح همه دنیا ترکوندن
از موندن همیشگی مست رویا
از آوارگی طول فردا خوندن
نقش خود با خودکار رو صفحه زنده شد
از اوج نفسم پیش همه زنده شد
از هیچ و همه چیم فیلمنامه نوشتم
هر کی توش نقشی داشت تو این نامه نوشتم
نیستم تنها با این نقش به روی زمین
اگه دردمو میدونی هست برای همین
هیچ وقت نخواستم از همه نباشم
ماه کامل شب از ستاره ها جدا شم
درگیری با هویت غذای ما شد
روزی که از دروازه ی غرب به روی ما وا شد
هشت سال دور از تو بین زمین و هوا
اشکام دور از تو بین زمین و چشام
از خانه تا گور اینمو و نیست انشا
سر تا تهشو گفتم تو سی مصراع
قصه قصه ی رسم و روش لفظه