یه مشت لغت تو مخم یه آهن تو سینم دیگه دوتا نیمه‌ی مغزم به هم توپیدن نزدیک سرمای بعد و دستم تو جیبم همیشه یه تن کلفت به هم کوبیدن دیروز روز تولدم بود ولی شمعی نبود که فوت کنم من بودم و یه لیوان الکل خالص ولی کسی نبود که سلامتیش نوش کنم دور از رفیقام دور از خانوادم دور از روزای بدی که دورم باهاش پرن دیروز روز تولدم بود ولی شمعی نبود که فوت کنم سوت شم تو رویاهای دورم نبینم کابوسایی که همیشه باهام خوبن مگه من چیم کم بود؟ به جز نریختن اشک توی تنهایی بلند من عاشق تاریکیم زمستون فصل منه شیشه‌های ماشینا رو بخار میگیره همه میرن خونه یه قهوه‌ی داغ میخورن من میرسم خونه پنجره‌ها رو باز میکنم من یکیم مثه همه این آدما ولی اونیکه خالیه همیشه دسته منه قلمم جوهر نداره پس با حسم می‌نویسم روی برگایی که از حفظم من یه مردم اینو دکترا نمیفهمن یکی میگفت همه ایرانیا دکترن یه نیشخند یخ‌زده رو لبم اینو دکترا نمیفهمن که چه مرضیه وقتی تو بیداری خوابی وقتی از مرگت بیزاری ولی هر روز می‌میری اون طوری نگام نکن پولش هر چی باشه میدم فقط بگو چه دارویی داره تنهایی؟ دیروز روز تولدم بود ولی هیچ حسی نداشتم دیروز روز تولدم بود ولی هیچ کس نبود دیروز روز تولدم بود ولی من تنها بودم دیروز روز تولدم بود یا می‌برم یا می‌برنم زیر شیر بنزین گور عشقم گمه چون ندارم بنز سفید خستم که همیشه مغز من خستس خستم از این که دست به دست شم توام بجنگی دیگه نمیشه کاری کرد وایسی دیگه نمیری پارتی با داف برقصی دیگه زندگی رو تو نقشای خاموش و تنها میبینی رو دیوارای این شهر ارواح انگار پشت در دستشویی زندگی کسی منتظرم نیس خودمم دم چاه سرمیکشم تلخی میرم واسه تگری بعدی درست روبروم یه آینه‌س باز یه غریبه تو آینه که خالین دستاش میخوام خاطراتمو بالا بیارم ای کاش همه چی با یه سیفون حل می‌شد میخوام هر چی آینه‌ستو خورد کنم دیگه نمیخوام با خودم چشم تو چشم کنم میخوام برگردم به دیروز زنگ بزنم چند تا از دوستامو خبر کنم آخه دیروز روز تولدم بود ولی هیچ شمعی نبود فوت کنم دیروز روز تولدم بود ولی هیچ حسی نداشتم دیروز روز تولدم بود ولی هیچ کس پیشم نبود دیروز روز تولدم بود ولی من تنها بودم دیروز تولدم بود همون روزی که من واسه همیشه مردم