؛[قسمت ۱]؛
می دونم بیمارگونه ست
ولی خالص
ولی جالب
بعضی وقتا یه کسی رو می سازم تو خودم که خودمو بکشم به چالش
من از این جنگ معنی می گیرم
من از این Ùرهنگ میام
کودکیم تو عمق Ùکرم Ùریاد Ù…ÛŒ کشه جنگ Ù…ÛŒ خوام
من از اون زخمیام که دلمو خوش می کنم به سختیام
واسه غصه نخوردن کنج اون Ù‚Ùس ارزش ساختم از بدبختیام
این دÙعه نوبت تو بود
بیا بجنگیم اگه بدت نمیاد
Ùقط از من دلگیر نشو
تنهام نذار
برگرد
بیا
؛[همخوان]؛
برگرد
برگرد
ببین برگرد
من یه کسی رو می خوام باهاش بجنگم
تو می تونی اونی باشی که این بیماریو درک کرد
؛[قسمت ۲]؛
من با جنگ زنده م
تو امیدوار به صلØ
تو امیدوار به من
من امیدوار به تو
بگو چی می مونه تش؟
بگو باقیشو
بگو Ùریاد بزن، خالی شو
بگو شاید همین شروع بØØ«ÛŒ باشه بینمون
شروع کن بازیتو
ببین این خود منم
زاده شهر هرت
زاده اشتباه
اینم خوب می دونم که آب به رود برمیگرده یه روز
ولی این ماهی مرد
تو ساخته مغز من
من ساخته مغز جامعه م
همه تغییر شکل می خوان
اما من تغییر Ùکر
می خواهم برگردی
؛[همخوان]؛
ببین برگرد
برگرد
من یه کسی رو می خوام باهاش بجنگم
تو می تونی اونی باشی که این بیماری و درک کرد