؛[قسمت ۱]؛
از بچگی بهم Ú¯Ùتن بزرگ میشی یادت میره
من کوچیک شدم و یادم موند
و این یادم داد
Ú©Ù‡ واقعیت همیشه خلا٠گÙته هاشون خواهد بود
نقطه
این آهنگ Øالت روØÛŒ الآن منه
نه خوشگله
نه زشت
نه عامه پسند
نه واسه مهمونی خوبه نه تو یه ماشین وسط یه جاده پر از منظره قشنگ
نه خوبه نه بد
نه درسته نه غلط
نه سیاهه نه سÙید
خاکستریه
این یعنی رنگ واقعیت
واقعیتی که میگه کل زندگی یه بازیه
رویاهات میکشنت جلو
خاطراتت میکشنت عقب
چی می مونه ازت؟
یه چیزی میشی به عمق اÙکارت Ùˆ به طول زندگی
؛[همخوان]؛
ولی این مهمه Ú©ÛŒ رÙتنیه Ú©ÛŒ موندنی
Ú©ÛŒ تو Øاشیه ست Ú©ÛŒ تو متن
کی یه جرقه ست واسه تغییر با چند خط شعر خوندنی
ولی این مهمه Ú©ÛŒ رÙتنیه Ú©ÛŒ موندنی
Ú©ÛŒ تو Øاشیه ست Ú©ÛŒ تو متن
کی یه جرقه ست واسه تغییر با چند خط شعر خوندنی
Ùقط با چند خط شعر خوندنی
؛[قسمت ۲]؛
زندگیم یه مجموعه منظم از بی نظمی هاست
یه مجموعه معقول از بی عقلیهام
له شده زیر پای عر٠اجتماع
خوب ولی اشتباه
من ترکش کل جنگ ها تو شونه مه
من لای همین آهنگها خونه مه
من شعر نمی گم
من شعر می شم
این موسیقی واسه من عین بودنه
شما چی؟
شما که مام میهنو مالیدی زیر بغلت که بو نگیری
شما که خوبها رو بد کردی
ما اون مرزهای پیچیده و درهم مغز تورو رد کردیم
هی
این یعنی له شدن کلیشه ها نوبتی
این یعنی وطن ولی آدمای غربتی
این یعنی موسیقی مدرن تو جامعه خشک سنتی
منو می بینی؟
جلوی پام هیچ رد پایی نیست
(( تو اضطراب دستهای پر، آرامش دستهای خالی نیست ))
از این زمین Ù†Ùرین شده تا آسمون بکر راهی نیست
منو می بینی؟
Øتی اÙتخار Ù…ÛŒ کنم به اشتباهام
هرچند Ú©Ù„ گذشته مو، Øالمو، آینده مو له شده دیدم زیرپاهات ولی...
؛[همخوان]؛